the end of time after him part 6

ویو ناتاشا :که ناگهان گوشیم زنگ خورد ساشا
بود گوشیو جواب دادم
ناتاشا : سلام
ساشا : سلام می خواهم همین الان ببینمت
ناتاشا : کجا ؟
ساشا : خونت
ناتاشا : باشه
ساشا: خداحافظ

ویو ناتاشا : بعد حرف ساشا اتاقم. مرتب کردم
و درس هام رو خوندم
دو باره کتاب رد برداشتم
مشخصات مادر ساشا رو باز کردم
و متوجه شدم مادر ساشا قاتل بوده!!
ترسیدم و نگاهی به کتاب کردم
یاد حرف ساشا افتادم
پدرم وقتی که ۳ سالم بود کشته شد
یعنی دوروتی پدر ساشا رو کشته
ولی اسم تمام کسایی که کشته نوشته
شده بود خواستم برم تحقیق کنم
که صدای زنگ در رو شنیدم
رفتم طبقه پایین و در رو باز کردم ساشا بود
با ناراحتی بغلم کرد و گریه کرد
چون خیلی وقته باهم دوستیم
جدا شدنمون خیلی سخته
ساشا : ناتاشا ...هق ( 😑😐) اگه برم خیلی دلم برات تنگ میشه
ناتاشا : اشک ...یعنی هیچ راهی نداره که نری
ساشا : نه .....هق ...هق
ناتاشا : راستی چی شده که اومدی راستی
( با حالت تعجب ) مامانت که اجازه نمی‌داد بیای خونه من
ساشا : بهش دروغ گفتم با پنی داریم تحقیق انجام میدیم بعدشم میریم خرید با پنی ام هماهنگ کردم
ویو ناتاشا : پس کتاب درست گفته بود چرا
ساشا برای دیدن من باید یه دروغ بگه
چشماش توی چشماش یه ترسی وجود داره
نگاهم به دستش رفت کلا کبود بود
دستشو گرفتم و پرسیدم

ناتاشا: چرا دستت کبوده
ساشا : چیزی نیست افتادم اینجوری شد
راستی مگه چند روز دیگه هالووین نیست همین طور تولدمون خب بریم لباس بگیریم
ناتاشا : باشه

پرش زمانی بعد از خرید

ساشا : ناتاشا باید برگردیم مامانم گفته کجام فعلا
ناتاشا : باشه خداحافظ
( خریداشونو می زارم )

پرش زمانی به فردا

ناتاشا ویو :صبح از خواب بیدار شدم سردرد بدی داشتم ولی باید می رفتم امتحان ریاضی داشتم
نمی تونستم راه برم حالم خیلی بد بود نگاهم رو به تقویم بردم درسته ۳ روز دیگه مونده تا هالووین
با سختی اماده شدم و رفتم مدرسه
وارد کلاس شدم بچه ها همه یه گوشه جمع بودن
عجیب غریب بود
چون یکی از بچه ها غایب بود و همه داشت راجبش حرف می زدن
شنیدم که بچه ها میگفتم که اونی که غایبه خودک*شی کرده
من نترسیدم و مطمئن بودم شایعه
معلم وارد کلاس شد
معلم : بچه ها بشینید امتحان شروع شد
ناتاشا ویو : من کتاب رو گذاشتم زیر میزم ولی یکی از بچه ها داد زد که ناتاشا تقلب میکنه
معلم بهم گفت از کلای برم بیرون که حالم بد شد و ناگهان ....
دیدگاه ها (۶)

....

the end of time after him part 7

the end of time after him part 5

the end of time after him part 53

ویو کاترین به در تقه ای زدم و رفتم تو که با اقای جیون رو به ...

مآفیآی قرمز من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط